آتشی که نمیرد

از آن به دیر مغانم عزیز می‌دارند که آتشی که نمیرد همیشه در دل ماست

آتشی که نمیرد

از آن به دیر مغانم عزیز می‌دارند که آتشی که نمیرد همیشه در دل ماست

در کوچه بیگانگی

نگاهی به  

باریک اندیشی های شعر صائب تبریزی

  

غریب روی زمین گشتم از غریب خیالی / که هیچ کس به وطن همچو من غریب نگردد

شعر صائب در بلندی های ادب فارسی، قله سرفراز غرابت و دوراندیشی دلنشین است. اصولن هنر عصر صفویه هنر رمز، ابهام، ظرافت و باریک بینی است. اگر زمانی عیار زیبایی روشنی و سادگی بود، در این روزگار، ذوق هنری جویای پوشیدگی و سربستگی است نه عریانی و برهنگی:

حسن می بالد به خود در پرده شرم و حیا/می نماید چاه و زندان، ماه کنعان را تمام

دکتر خانلری در مقاله یادی از صائب می نویسد: «جست و جوی زیبایی در غرابت، نکته قابل توجهی است. در ادبیات ما همیشه غرابت را مخل فصاحت شمرده اند اما زیبایی دارای حدود خشک و معینی نیست؛ قلمرو زیبایی بسیار گسترده است و حتی عالم غرابت را در برمی گیرد.»

این ویژگی یعنی غریب پسندی در هنر و زیبایی، شیوه دلخواه و کمند ِ همیشه در دست ِ اندیشه صائب است تا حدی که شاعر غریب اندیشی و غریب نوایی را مشرب هنری خود بیان می کند و جوش سینه گل و شور و وجد اهل ذوق را از غرابت ترانه های خود می داند:

آن بلبل غریب نوایم که در چمن/ننشست جوش سینه گل از ترانه ام

مروری کلی و موضوعی بر پژوهش های ادبی رایج نشان می دهد که به پژوهش و پذیرش آثار ادبی پس از عصر حافظ شیرازی کمتر روی خوش نشان داده شده است، به همین جهت نیز شناخت زیبایی نا آشنا و دور از ذهن شعر صائب دشوار است. اگر چه صائب خود از آشنایی می گریزد و از بیم یافته شدن خود را به کوچه بیگانگی می زند و روی از جویندگان نهان می کند:

می زنم از بیم جان بر کوچه بیگانگی/ آشنایی چون مرا از دور پیدا می کند

اما به هر روی، نسیم سحرانگیز مفاهیم دور از ذهن ولی جان نواز او، شیفتگان هنر و ادب فارسی را تا رمزآلودترین چشم اندازهای شعر می برد تا تشنگی جان مشتاق شان را در آبشخورهای اندیشه زیبا و غریب شعر او سیراب کنند و راز شکل گیری این نقش های مرموز را بازشناسند.

خوانش دقیق دیوان صائب نشان می دهد که او در برخورد با چهره آشنای جهان و اشکال و اندازه های واقعیت، مناظر متفاوت و دور از شناختی را پیش چشم می کشد. این نگاه صائب در برخورد با انسان و جهان به گونه ای است که عرف و عادت و بینش معمول را درست در نقطه مقابل می نشاند و می کوشد تا نگاه و کشف تازه ای از برخورد با پدیده ها را در شعر خود بازآفرینی کند و با تجدید نظر در تفسیر هستی و باورهای رسمی و دیکته شده آدمی نشان دهد که حقیقت و معرفت چه بسا با تغییر زمان و مکان یا در ذهن انسان های مختلف دگرگون می شود. پیش از صائب، حافظ و قبل از او نظامی نیز به امکان وجود نظم برتر و حقیقت فراتر در آن چه که خلاف عادت است، اشاره کرده و گفته اند:

از خلاف آمد عادت بطلب کام که من / کسب جمعیت از آن زلف پریشان کردم «حافظ»

    هر چه خلاف آمد عادت بود/قافله سالار سعادت بود «نظامی»

آن گونه که از شعر صائب بر می آید، کلام سحرانگیز این سخن دان بزرگ سبک هندی تا آن جا که توانسته از عرف و عادت های معمول فاصله گرفته و جلوه های زیبایی از مخالف اندیشی را پیش چشم می گذارد:

تشنه ساحل نیم چون کشتی بی بادبان/هر کجا امید طوفانی است لنگر می کنم

بیگانگی شده است ز عالم مراد ما/ یادش به خیر هر که نیفتد به یاد ما

می شود قدر سخن سنجان پس از رفتن پدید/ جای بلبل در چمن فصل خزان پیدا شود

هیچ دردی بتر از عافیت دایم نیست/ تلخی تازه به از قند مکرر باشد

خاکساری نه بنایی است که ویران گردد / سیل ها عاجز کوتاهی این دیوارند

جمعیت اسباب حجاب نظر ماست/ هر کس که شود رهزن ما، راهبر ماست