« رند » و « رندی » در شعر حافظ |
دکتر "محمد معین" در کتاب "حافظ شیرین سخن" درباره واژه رند مینویسد:
در فرهنگ ها « رند » را به کسر اول ضبط کردهاند اما در شعر زیر از سلطان جلال الدین سلجوقی به فتح اول آمده: «از دست تبه کاری این مشتی رَند
«رند به کسر، منکری که انکار او از امور شرع از زیرکی باشد نه از جهل» « رند به کسر اول، مردم محیل و زیرک و بی باک و منکر و لاابالی و بی قید باشد و ایشان را از این جهت رند خوانند که منکر اهل قید و صلاح اند، شخصی که ظاهر خود را در ملامت دارد و باطنش سلامت باشد. » سوزنی « رند » را به فتح را به کار برده است: «به عون الله نه یی معروف و مشهور چو عوانان به قلاشی و رندی قلم را رنده دیوان نسازی دل و جان ضعیفان را نرندی»
«و یکی از دزدان خلقی را به خود گرد کرده بود، از اوباشان و رندان روستا، چهار هزار مرد» «فرستادن لشکر منصور به ولایت گرمسیر و ... و جماعت دزدان و رنود را برانداختن و بعضی را قتل کردن.» «خلَّه دوستی بی خلل، و یافت می شود میان پارسایان و رندان» منتهی الارب
حافظ رند است و به رندی خود اقرار و افتخار می کند: «حافظ چه شد ار عاشق و رند است و نظرباز بس طور عجب لازم ایام شباب است» رندی گناهی نیست: «رندی حافظ نه گناهی است صعب با کرم پادشه عیب پوش» پس توبه چرا؟ «من از رندی نخواهم کرد توبه ولو آذیتنی بالهحر و الحجر» هر که مرا به رندی عیب کند فضول است: «مرا به رندی و عشق آن فضول عیب کند که اعتراض بر اسرار علم غیب کند» رندی مذهبی است قابل پیروی: «سال ها پیروی مذهب رندان کردم تا به فتوای خرد حرص به زندان کردم» «همیشه پیشه من عاشقی و رندی بود دگر بکوشم و مشغول کار خود باشم» ما به رندی مشهوریم: «ما را به رندی افسانه کردند پیران جاهل شیخان گمراه» رندی نصیب ازلی است: «مرا روز ازل کاری به جز رندی نفرمودند هر آن قسمت که آنجا رفت از آن افزون نخواهد شد» اما هر کسی را بدان راه ندهند: «فرصت شمر طریقه رندی که این نشان چون راه گنج بر همه کس آشکاره نیست» و بهترین طریق نیز همین است: «برو می نوش و رندی ورز و ترک زرق کن ای دل! از این بهتر عجب دارم طریقی گر بیاموزی» رندی با عافیت و مصلحت بینی مخالف است: «عافیت چشم مدار از من میخانه نشین که دم از خدمت رندان زده ام تا هستم» «رند عالم سوز را با مصلحت بینی چه کار؟ کار ملک است آن که تدبیر و تأمل بایدش» مقام رند، دیر مغان است: «قصر فردوس به پاداش عمل می بخشند ما که رندیم و گدا دیر مغان ما را بس» رندی با خودبینی و خودکامی نمی سازد: «فکر خود و رای خود در عالم رندی نیست کفر است در این مذهب خود بینی و خودرایی» «اهل کام و ناز را در کوی رندی راه نیست رهروی باید جهان سوزی، نه خامی، بی غمی» رندی مستلزم فروتنی است: «من اگر رند خراباتم اگر حافظ شهر این متاعم که تو بینی و کمتر زینم» رندان از ملامت اندوهگین نشوند: «گر من از سرزنش مدعیان اندیشم شیوه مستی و رندی نرود از پیشم» رند بی ریا است: «در خرقه از این بیش منافق نتوان بود بنیاد از این شیوه رندانه نهادیم» رندان از اسرار آگاهی دارند: «راز درون پرده ز رندان مست پرس کاین حال نیست زاهد عالی مقام را» اما افشای اسرار صلاح نیست: «مصلحت نیست که از پرده برون افتد راز ور نه در مجلس رندان خبری نیست که نیست» و خاک آرامگاه چنین رندی است که زیارتگاه رندان خواهد شد: «بر سر تربت ما چون گذری همت خواه که زیارتگه رندان جهان خواهد بود» ادامه مطلب: ۱- بخش هایی از کتاب " از کوچه رندان " دکتر عبدالحسین زرین کوب 2- آرمان شهر رندان، دکتر محمدجعفر یاحقی 3- پیوندهای خواندنی و شنیدنی
1- بخش هایی از کتاب " از کوچه رندان "؛ دکتر عبدالحسین زرین کوب 2- آرمان شهر رندان، دکتر محمدجعفر یاحقی 3- پیوندهای خواندنی و شنیدنی: * مصاحبه با داریوش آشوری درباره عرفان و رندی در شعر حافظ * رندی و نظربازی در شعر حافظ، داریوش آشوری |