دوستان عزیز،
به پیشنهاد پروانه گرامی و بنا به علاقه ای که همیشه به شعر شیرین و پرشور خداوندگار غزل پارسی خواجه حافظ شیرازی داشته ام، از این پس هر از گاهی، درنگی می کنم بر یکی از غزل های جاودانه حافظ. هر چند از آنجا که حافظ با روح و روان هر ایرانی هم راز و دمساز است، این ابیات بارها و بارها از زبان بزرگان و حافظ شناسان شرح و تفسیر شده ولی خواندن و بررسی این دیدگاه ها را فرصتی می دانم برای شناخت و آشنایی بیشتر با سخن شیرازه بند غزل پارسی و مگر نه این که خود فرموده است:
یک قصه بیش نیست غم عشق و وین عجب/ کز هر زبان که می شنوم نا مکرر است
امیدوارم دوستان گرامی با راهنمایی ها و پیام های ارزشمندشان همراهی ام کنند.
غزل شماره 1: الا یا ایها الساقی ادر کأساً و ناولها
الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها | که عشق آسان نموداول ولی افتاد مشکلها | |
به بوی نافهای کاخر صبا زان طره بگشاید | زتاب جعد مشکینش چه خون افتاددر دلها | |
مرا در منزل جانان چه امن عیش چون هر دم | جرس فریاد میدارد که بربندید محملها | |
به می سجاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید | که سالک بیخبر نبود ز راه و رسم منزلها | |
شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل | کجا دانند حال ما سبکباران ساحلها | |
همه کارم ز خود کامی به بدنامی کشید آخر | نهان کی ماند آن رازی کزو سازند محفلها | |
حضوری گر همیخواهی از او غایب مشو حافظ | متی ما تلق من تهوی دع الدنیا و اهملها |
برداشت از اینجا
غزل را با صدای محسن گرامی از اینجا بشنوید.