آتشی که نمیرد

از آن به دیر مغانم عزیز می‌دارند که آتشی که نمیرد همیشه در دل ماست

آتشی که نمیرد

از آن به دیر مغانم عزیز می‌دارند که آتشی که نمیرد همیشه در دل ماست

اندر باب شأن نزول!! یک مثل

بعد از یک عمر خدایی، دو تا گره را فرق نمی‌گذارد

(یادی از کتاب کوچه‌ی شاملو)


روستایی بینوایی به محنت بسیار آرد ته کیسه‌ای گندم را که از خوشه‌چینی در کشتزارها به دست کرده بود، به کوخ خود می‌برد و در راه به خدا می‌نالید که: «آخر از دریای قدرت تو چه کم می‌شد اگر به دست مرحمت خویش از کار فروبسته‌ی من و اهل و پیوندان گرسنه‌ام گرهی می‌گشودی؟»

چون از جویی خواست برجهد گره کیسه گشوده شد و آن آرد به تمامی در آب فرو ریخت. دلتنگ روی به آسمان کرد که: «مرا باش! گشاد کار خود از کسی می‌خواهم که پس از یک عمر خدایی هنوز دو گره را از هم فرق نمی‌گذارد!»


کتاب کوچه، جلد پنجم، ص 1360